، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

عشق مامان و بابا

ایلیا و خاکبازی

سه شنبه یه روز مونده به ماه مبارک رمضون یه سر رفتیم خونه عزیز جون اینا وقتی رسیدیم اول به همه جا سرک کشیدی بعد هم چون علاقه زیادی به تو خونه موندن نداری گیر دادی که بریم ددر هوا خیلی گرم بود واسه همین یه کم سرت رو گرم  کردم تا هوا خنکتر بشه بعدش هم چهار تایی (یعنی  عزیز آقاجون من و شادوماد خوشگلم)رفتیم پارک نزدیک خونمون بعد از کلی توپ بازی با آقاجون شروع به خاک بازی کردی .نمیدونم چی تو این خاک دیدی که این قدر علاقه داری....اینم چندتا عکس خوشگل از نفسم به همراه آقاجونش   ...
30 خرداد 1394

ماه عسل

خدایا کمک کن چتر گناه را در باران رحمت رمضان و غیر رمضانت بسته نگه داریم... آری چترها را باید بست زیر باران باید رفت... رمضان ماه مهمانی خدا مبارک       ...
29 خرداد 1394

بدون عنوان

پسرم بزرگ شدی لالایی هام یادت نره چه قدر برات قصه بگم دوباره خوابت ببره چقدر نوازشت کنم تا تو به باور برسی این دو تا دستای منه تو اون روزای بی کسی **************************** وقتی بابای قصه هات خم شده پیش روی تو اگه چروک صورتم می بره آبروی تو لالایی هام یادت نره لالایی هام یادت نره بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره از روزا که مشت من من با دست تو وا نمی شد تو خواب و بیداری تو هیچ کسی بابا نمی شد **************************** اون که تو اوج خستگیش خنده رو لباش بودی شب که به خونه می رسید سوار شونه هاش بودی لالایی هام یادت نره لالایی هام یادت نره بذار برات قصه بگ...
25 خرداد 1394

جی جی تازه

دیشب بابایی سورپرایزمون کرد و یه لباس خوشگل مامانی برای پسر گلم خرید   وای چه ذوقی کرده بودی و نمیخواستی درشون بیاری مبارکت باشه پسرم . بابایی دست گلت درد نکنه           ...
18 خرداد 1394
1